بدون عنوان
فصل اول
خاطرات یک تا سه ماهگی شايان و شروين
دوقلوهاي من وقتي كه به دنيا امدين خيلي خوشگل وناز بودين ني ني هاي من از همون اول كنجكاو بودين و همينطور
دوروبرتونو نگاه ميكردين شايان كه از همون اول لبخند روي لباش بود شروينم از اول تا الان قربونش برم گشنشه
ماشاالاه شايان عزيزم بعد از ۱ماهونيم تونستي شيشه شيرتو خودت بگيري
اخه ماماني شير نداشت مجبور شديم شير خشك بديم
شروين جو جو ما مان هم شيشه شيرشو يه دستي رو بازوش ميگرفت و ميخورد
دوتايي زرنگ بودين هركدوم به يك شكلشایان پسرم تو قلدر تر بودی اولش همش می خواستی بخوری حتی بشتروقتها سهم شروین هم میخوردی
تا دو ماهگی بیشتر خواب بودین دیگه تو سه ماه بلند میخندیدین خیلی تپلو دوست داشتنی شده بودین